رازنوشتِ يــــه پسرهــــ

کسی میدونه عشق چیه؟؟خجالتی

شاید عشق یه حسیه که امثال من هیچوقت نتونن تجربش کنن

ازبس که منو امثال من خودخاهیم...عشق مثل روییدن یه گیاه وسط بیابونه عشق پاک واصلی انقد لذتبخشه که بنظر من فقط زن وشوهرای عاشق میتونن اونو تجربه کنن

عشقی که همه دنیا تاییدش کنن و بهش غبطه بخورن آخه ازین دوستی های تلفنی چه عشقی انتظار داریم؟؟؟

وخداوند عشق حقیقی را آفرید...

یه عشق پاک...

یه عشق بی آلایش...

یه عشق...؟؟

نوشته شده در چهار شنبه 28 خرداد 1393برچسب:,ساعت 15:58 توسط فرزاد| |

 

 

سلام

 

شرمنده واقعا سرقولم نموندم هفته پيش فقط يهدفه اومدم نت واونروزم حس نداشتم واسه آپ

ميگم تواين هفته خيلي ناجور احساس تنهايي (البته از نظر احساسي) ميكردم...

ميدونين درست زندگي كردن سخته نميدونم چقد موفق شدم دراين باره شايدم باختم وخبرندارم...

واسه همين حساي تنهايي به شماره يه دختر زنگ زدم هه شمارشو از دوستم گرفته بودم كه ميگف دختره مزاحمش شده بوده وبشمارش زنگ زده وصحبت نكرده بعد اين اس ميده خب چرا زنگ ميزني صحبت نميكني؟

بعد دختره زنگ زده:

ــ سلام

ــ سلام بفرمایید.امرتون؟

ــ خودت گفتی زنگ بزن.

ــ باشه خدافظ

ــ خدافظ

بعد هی دختره اس عاشقونه واینا میداده ودوستمم بامن درددل میکنه شمارشو ازش میگیرم باهاش دوست میشم بهوای اینکه یکی هست تنهاییهامو پرکنه (البته قصدمم این بود که فقط تلفنی باش دوستی کنم) بعد خلاصه همون شب کلی حرف تلفنی ودردودل وکلی اس تازه متوجه میشم دختره موذی تلفنی علاقمند شده وفرداش من عذاب وجدان میگیرم و اس میدم که این دوستی خوب نیستو اینااا وقطع رابطه دی:راستی دختره از سمنان بود ومیگفت تابستون میام مشهد همو ببینیممنم درعجب موندم ازین دورهتازه همین دیروزم هی اس میداد که دلمو بیش ازین نبر ای دریا(البته همه اینا رو به شعر میگف)

خلاصه سرتونو درد نیارم این روزا که دارم میخونم حداقل تا ۱۵ خرداد...شمام بهتره بیکار واینستین ویکی دوتا نظر واسم بکارین تا وقتی میام میوه بدن ومن بخورم وبخندم

پ.ن۱:رمزو گرفتین؟؟؟

پ.ن۲:باز میام ولی مشخص نی کی میام بووووووووووس بده به مامان(هاها چه بی مزه)

فعلن


سلام دوست جونيا چطوريد؟

ميگم من دارم برميگردماااا

فقط خيلي سرم شلوغ شده دوره تكميلي برداشتم (عين سربازيه تقريبا فقط يكم ساده تر).... نصف روزو يني 4 ساعت ونيم اونجا ميشينيم سر كلاس درس وگاهيم يه عالمه از قصد تو آفتابا نيگرمون ميدارن فرض كن من كه از آفتاب فراريم چقد سياه بشم دي:

تازه امروز كلي سرخ شدم كه روز سومم هس چطور دووم بيارم 45 روز؟؟خدايا طاقت بده قربونت...انشاله تا آخرش طاقت بيارم شمام دعا كنين واسم كه سخت محتاجم

راستي ميخام انشاله دفترخاطرات كليد بزنم واس خودم فقط مونده كه يه جاي امن واسش پيداكنم ولي خو ميترسم ديگه كمتر بيام تو اين وب فكسني مطلب بذارم ولي سعي ميكنم اي طور نشه...

نميدونم يه شماره هس اين روزا وقت وبيوقت بهم ميزنگه بعد حرف نميزنه اس هم ميدم ج نميده كيه؟؟ هه شما نميدونين دي:

تازه ميخام انشاله صبح زود ساعت 5 برم جاده باغرود بدوم خيلي عالي ميشه دارم يه كتاب ميخونم بهم ميگه بايد به خودم سخت بگيرم كه پيشرفت كنم كلي راه وچاه داده مولفش

هه حالا وقتي خوندمش ميام بهتون ميگم اسمشو

شوخي كردم الان ميگم شايد يه عده برن بخونن واژسشون مفيده اسمش روش علمي تلقين به نفس نويسندشم پل.ث.گوارتز(اگه اشتب نكرده باشم) هست

حتما بخرينش يا بگيرين از كتابخونه بلوغ فكري بهتون ميده در حد لاليگاااا....ماروهم دعا كنين نتيجه گرفتين كه 100 درصد ميگيرين

در ضمن بابا واسم نظر بذارين ديگه وگرنه ميرم همون دفترخاطراتمو ميچسبم(هه شوخيدم نظر باشه نباشه مينويسم اما باشه خهلي بهتره :)  )


خو من برم بخابم ديه فعلن باي

نوشته شده در 11 مهر 1391برچسب:دفترخاطات,بلوغ فكري,روش علمي تلقين به نفس,درحد لاليگا,پل ث گوارتز,ساعت 16:14 توسط فرزاد| |

سلام بچه ها خوبين؟؟

منم خوبم مرسي كه ميپرسين

آدرسم عوضيد بياين اونجا:

                                             رازنوشتِ يــــه پسرهــــ(جديد)

                                 http://covert1.blogfa.com

نوشته شده در شنبه 2 ارديبهشت 1386برچسب:عوضي,سرويس عوضي,خيلي عوضي هستي,ساعت 6:59 توسط فرزاد| |

نسیم دانه را از دوش مورچه انداخت... مورچه دانه را دوباره بر دوشش گذاشت و به خدا گفت: " گاهی یادم میرود که هستی ، کاش بیشتر نسیم می وزید... "

يه زيارت عاشورا خوندم كلي گريه كردم

خدايا شكرت

يه حس خوب دارم

 

نوشته شده در پنج شنبه 29 فروردين 1391برچسب:حس خوب,زيارت عاشورا,ساعت 14:3 توسط فرزاد| |

 

هی ...

یادش بخیر...

چه ذوق و شوقی داشتم که تونسته بودم pass وب دوستمو بزنم...

قضیه ازاین قراره که من و دوستم سر اینکه ...بماند سر یه قضیه ای باهم قهر بودیم...ومنم از دستش عصبانی بودم

 

 

خلاصه وقت امتحانای ترمم بود یه دفعه یه فکری به سرم زد برم وب دوستمو هک کنم درضمن عشق نوالم هست و یه فروشگاه اینترنتی داره به آدرسه:www.nawalshop.blogfa.com  که من همه مشتریاشو پروندم ...(هنوزم آثارش شاید باشه) بعد یه مدت خداروشکر باهم آشتی کردیم...بیچاره حیرون بود کی وبشو به این روز انداخته... منم بعد از یکم لفت دادن زبونم بیکار نایستاد و بش گفتم ...اولش عصبانی شد ولی وقتی آتیشش فروکش کرد چم وخم کارو ازم پرسید منم بش گفتم کار سختیه و کار اون نیس...(خودمونیم من پسشو میدونستم لا اقل چند ساله باهم رفیقیم...)واونم هی اصرار میکرد ومن انکار...آخرشم دیگه هیچی بنده خدارو توی بهت وسرگردونی ول کردم...البته اگه اینایی که نوشتمو یه وقت هوس کنه بخونه که من کلام پس معرکس...خب منو شمام بهتره همگی باهم دعا کنیم که این کارو نکنه...چون دیگه معلوم نیس من وجود خارجی داشته باشم...البته احتمالشم کمه اینجاها وبگردی کنه

 

 

 

 

خب تا دیدار بعد (اگه باشه)شمارو به خدای مهربون میسپارم ادامه سریال...

نوشته شده در 12 مرداد 1389برچسب:آموزش هك,فروش آهنگهاي نوال الزغبي,دزدي پسوردظرف 2دقيقه,خاطرات جذاب,ساعت 18:48 توسط فرزاد| |


Power By: LoxBlog.Com